عبدالبهاء در کتاب مقاله شخصی سیاح صفحه 2 سطر 2 می نویسد: در سنه هزار و دویست و شصت در سن بیست وپنج در شیراز در روش و حرکت و اطوار و حالات او آثاری نمودار شد که آشکار گردید شوری در سر و پروازی دیگر در زیر پردارد. آغاز گفتار نمود و مقام بابیت اظهار و از کلمه بابیت مراد او چنان بود که من واسطه فیوضات از شخص بزرگواری هستم که هنوز در پس پرده عزت است و دارنده کمالات بی حصر و حد به اراده او متحرّکم و به حبل ولایش متمسّک. و در نخستین کتابی که در تفسیر سورهء یوسف مرقوم نموده، در جمیع مواضع آن خطاب هائی به آن شخص غائب که از او مستفید و مستفیض بوده، نموده و استمداد در تمهید مبادی خویش جسته و تمنّای فدای جان در سبیل محبّتش نموده، از جمله این عبارت است : "یا بقیّة اللّه قد فدیت بکلّی لک و رضیت السّبّ فی سبیلک و ما تمنّیت الّا القتل فی محبّتک و کفی باللّه العلیّ معتصماً قدیماً."
عبدالبهاء علی محمد را در این کتاب باب امام دوازدهم خواند نه خود امام دوازدهم و نه پیامبر، اما در کتاب مفاوضات صفحه 116 می گوید کلیه انبیاء الهی دو قسم هستند یا نبی بالاستقلالند یا نبی غیر مستقل هستند یعنی پیامبران یا صاحب شریعت والوالعزم هستند یا صاحب شریعت نبودند و مستقل نیستند بلکه دین پیامبر قبلی را ترویج می کردند و نبی بودند. در همان صفحه 116 سطر 16 می نویسد: آن مظاهر نبوت کلیه که بالاستقلال اشراق نموده اند مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت مسیح، حضرت محمد و حضرت اعلی. که منظور وی از حضرت اعلی، علی محمد شیرازی است.
باز عبدالبهاء در همان کتاب مفاوضات صفحه 151 سطر 7 و صفحه 36 سطر 4 علی محمد شیرازی را همردیف پیامبران الوالعزم می شمارد.
بالاخره معلوم نشد که نظر عبدالبهاء راجع به علی محمد شیرازی چیست آیا او را باب امام دوازدهم می داند همانطوری که در کتاب مقاله شخصی سیاح گفت، یا او را پیامبری از پیامبران الهی آن هم از نوع الوالعزم که صاحب شریعت و کتاب و دین جدید بودند می داند همانطوری که در سه جای کتاب مفاوضات عنوان می کند؟ هرچند پدرش حسینعلی نوری مازندرانی در کتاب اشراقات صفحه 7 سطر 15 علی محمد را قائم موعود می دانست که در ایران قیام کرد و کشته شد.
ملاحظه کردید که عبدالبهاء در دو کتابش حرف های متناقض راجع به علی محمد شیرازی دارد و نظر او با نظر پدرش نیز در تناقض است.